English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6348 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deep dyed U زیاد رنگ خورده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
eaten U خورده
it was eaten U خورده شد
irriguous U اب خورده
little U خورده
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
hammer hard U چکش خورده
brushed U شانه خورده
worm eaten U کرم خورده
fretted by rust U زنگ خورده
folded picture U تصویر تا خورده
engrained U پینه خورده
wound U پیچ خورده
wounding U پیچ خورده
wounds U پیچ خورده
corrodible U خورده شدنی
crackly U چین خورده
crimpled U چوروک خورده
crossed out U قلم خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
dehiscent U ترک خورده
distempered U بهم خورده
writhen U تاب خورده
writhen U پیچ خورده
mussy U بهم خورده
on oath U قسم خورده
failures U شکست خورده
failure U شکست خورده
patsy U فریب خورده
starveling U گرسنگی خورده
plicated U چین خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
messy U بهم خورده
puckery U چین خورده
stamped U تمبر خورده
symphsis U عضوجوش خورده
mildewy U باد خورده
vermiculate U کرم خورده
twisty U پیچ خورده
jiggly U تکان خورده
craven U شکست خورده
kinky U پیچ خورده
kinky U گره خورده
thrawart U پیچ خورده
tetched U بهم خورده
stickit U شکست خورده
teched U بهم خورده
maggoty U کرم خورده
indisposed U بهم خورده
deluded U فریب خورده
grubby U کرم خورده
butt welded U از سر جوش خورده
clefts U ترک خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
aggresive U خورده شده
cleft U ترک خورده
dislocated U بهم خورده
corrosion U خورده شدن
moth-eaten U بید خورده
callous U پینه خورده
eaten U خورده شده
moth eaten U بید خورده
cancelled U قلم خورده
worm-eaten U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
turkeys U شکست خورده
withered U چروک خورده
carious U کرم خورده
grubbier U کرم خورده
picked U کلنگ خورده
turkey U شکست خورده
clift U ترک خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
beaten U چکش خورده فرسوده
grounded U توپ به زمین خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
weldment U چیز جوش خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
interwrought U بهم جوش خورده
inure or en U پینه خورده کردن
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
indurate U پینه خورده کردن
to be fooled U فریب خورده بودن
to be deluded U فریب خورده بودن
common ashlar U سنگ چکش خورده
impacted U باهم جوش خورده
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
bound barrel U لوله تاب خورده
cut in U چاک خورده شکافته
rolled glass U شیشه نورد خورده
lost U شکست خورده گمراه
rancid U باد خورده فاسد
seared conscience U وجدان پینه خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
foul anchor U لنگر تاب خورده
patsy U شخص گول خورده
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
weldment U قطعات بهم جوش خورده
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt U بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck U بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain U رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
swept U پیچ دار پیچ خورده
wormy U کرم مانند کرم خورده
incorrodible U خورده نشدنی سائیده نشدنی
knock knees U زانوی کج زانوی پیچ خورده
too U زیاد
heart break U غم زیاد
profusely U زیاد
large adv U زیاد
to a large extent U زیاد
widest U زیاد
greatest U زیاد
highest U زیاد
mickle U زیاد
extortionary U زیاد
no end of U زیاد
extortionate U زیاد
fulsome U زیاد
not a lettle U زیاد
over and above U زیاد
mickle or muckle U زیاد
muckle U زیاد
Recent search history Forum search
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1you still weren't very nice to him about it.
1for some time i did not have to speak much.
1veterans
2and had to spend a good hour tidying it up!!
1like a beautifully wrought setting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com